فریاد
مشت میکوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی با شما هستم
این درهارا باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرائی
که در آن نفسی تازه کنم
آه میخواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد چارهء درد مرا باید این داد کند
سلام مهربون خوبی ناز و قشنگ می نویسی بیا پیشم خیلی خوشحالم می کنی
آرزو مند آرزو هات
سلام عزیز
از اظهار نظرت ممنون
من تو وبلاگ اسم آی دی مو نوشتم پی ام بدی خوشحال می شم
دوستدارشما ارژنگ