فریاد
مشت میکوبم بر در 
پنجه می سایم بر پنجره
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم

آی با شما هستم
این درهارا باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرائی
که در آن نفسی تازه کنم
آه میخواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد چارهء درد مرا باید این داد کند

نظرات 1 + ارسال نظر
المیرا و تنها سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:12 ب.ظ http://www.asemoun-hasty.blogsky.com

سلام مهربون خوبی ناز و قشنگ می نویسی بیا پیشم خیلی خوشحالم می کنی
آرزو مند آرزو هات

سلام عزیز
از اظهار نظرت ممنون
من تو وبلاگ اسم آی دی مو نوشتم پی ام بدی خوشحال می شم

دوستدارشما ارژنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد