وقتی چشم بازکردم بید مجنون تنهاو بی پناهی بودم
که بر مزار آرزوهایم در دشت امیدوجوانی زار میزدم
آن دشت خانه وجایگاه شادی من نبود
در واقع اقامتگاهی بودکه باید آن را تحمل می کردم

نظرات 1 + ارسال نظر
مسانه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:10 ب.ظ http://mashoogheparast.blogsky.com

سلام ارژنگ جان مطالبت خیلی قشنگه ولی خدایی کور شدم تا بخونم اگر میشه رنگ تایپت رو عوض کن ممنون امیدوارم موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد