وقتی چشم بازکردم بید مجنون تنهاو بی پناهی بودمکه بر مزار آرزوهایم در دشت امیدوجوانی زار میزدمآن دشت خانه وجایگاه شادی من نبوددر واقع اقامتگاهی بودکه باید آن را تحمل می کردم
سلام ارژنگ جان مطالبت خیلی قشنگه ولی خدایی کور شدم تا بخونم اگر میشه رنگ تایپت رو عوض کن ممنون امیدوارم موفق باشی.
سلام ارژنگ جان مطالبت خیلی قشنگه ولی خدایی کور شدم تا بخونم اگر میشه رنگ تایپت رو عوض کن ممنون امیدوارم موفق باشی.