-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 00:45
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت عشق غرور دوروغ چون آدماواسه عشق از روی غرور دوروغ میگن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 17:22
زندگی را دوست دارم نه در قفس بوسه را دوست دارم نه به خاطر هوس وتو را دوست دارم تا آخرین نفس
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 16:38
از غم هجر تو با شمع گفتم آن چنان سوخت که از کرده پشیمانم کرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 14:04
بی تو توفان زده ئ دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی ورفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی............. نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی در خانه چو بستم دگر از پای نشستم گویا زلزله آمد گویا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 17:05
من سکوت را دوست دارم بخاطرابخت بی پایانش... فریاد را میپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصیانش.. فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلک کجمدار... پائیز را می پرستم بخاطر عدم احتیاج عدم اعتنایش به بهار..... آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش.. که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او نور میگیرد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 16:33
کفر خداوندا خود اگر روزی از عرش کبریایت پائین میامدی ودر فقر و فلاکت غرورت را به خاطر تکه نانی زیر پای نامردان میافکندی آن وقت خود کفر نمی کردی؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 16:21
سر نوشت خدایا چون نوشتی سرنوشتم که بخت از من رمید از بسکه زشتم زبانم لال اگر خط تو بد بود تو میگفتی خود من مینوشتم بخت زکوی زندگی بر بسته ام رخت زبخت نا کسم آزرذه ام سخت بهرجا صخبت از بخت است هیچم خدا هیچت کند ای بخت بد بخت تابوت عشق شده تابوت عشقم سینه فریاد!! فغان میبارد از فریاد هر یاد سیه پوشیده دل پروردگارا مگر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 21:04
تو ئی که آمدی کنار بسترم تا نمیرم ز درد جدائی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1384 16:45
ای گل تازه که بوئی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلط است رفتن و راست زکوی تو ستادن غلط است تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم دگری جز تو مرا این همه آزار نداد آن چه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد بشنو پند ومکن قصد دل آزردهءخویش ور نه بسیار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 14:56
یک خر آدم را ببوسد بهتر از آن است که آدم با یک بوسه خر شود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 23:39
تار وپود هستیم برباد رفت اما نرفت عاشقی هااز دلم دیوانگی ها از سرم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 17:36
شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 16:52
سارا باران لحظه های دلتنگیم دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 16:44
وقتی چشم بازکردم بید مجنون تنهاو بی پناهی بودم که بر مزار آرزوهایم در دشت امیدوجوانی زار میزدم آن دشت خانه وجایگاه شادی من نبود در واقع اقامتگاهی بودکه باید آن را تحمل می کردم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 21:31
فریاد مشت میکوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم آی با شما هستم این درهارا باز کنید من به دنبال فضائی می گردم لب بامی سر کوهی دل صحرائی که در آن نفسی تازه کنم آه میخواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد من هوارم را سر خواهم داد چارهء درد مرا باید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 21:15
آن کس که خانه اش شیشه است هرگز سنگ پرتاب نمی کند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 21:11
نه در مسجد گدراندم که رندی نه در میخانه که این خمار خام است میان مسجدو میخانه راهیست غریبم سائلم آن راه کدام است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 21:03
و تو را از خویشتنم خواهم راند و احساس با تو بودن را در خود خواهم کشت دیگر خاتراتم را بر برگهای زرین نخواهم نگاشت دیگرباید از جدائی سخن گفت پس سخنی از ماندن نگو زیرا من امشب عشق رش در پستوی نهان خانه خواهم سوزاند زود گذر کن از دلم و از هجوم عشق تو به ذره ذرهء دلم شکسته ام رسیدخ ام به انتهای خواهشم من امشب دست از تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 15:08
سلام عزیزان من ارژنگ ۱۹ ساله هستم اگه نظرتونو بدین ممنون میشم ایدی من :yekbose_azlabanat دوستدار شما ارژنگ:-*
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 14:51
در زمینی که زمان کاشت مرا گل زیبایش به جزء خار نبودپستی وهرزگی وهرزه دری هسرتا بهر کسی عار بد بخت آن کس که به این عار گرفتار نبود
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 14:32
شیشه ی پنجره را باران شست ازدل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟؟؟